یک ساعت دیگه عمه جون میره بیمارستان تا واسه پسر گلم همبازی بیاره رادین مامان داره پسر عمه دار میشه و منم واسه اولین بار زن دایی امیدوارم عمه جون و نینیش هردو سالم و سرحال باشن دیشب که این خبر رو شنیدم یه دفعه یاد خودم افتادم و کلی استرس گرفتم خدا همه مامانا و نی نی هارو خودش حفظ کنه ...
رادین مامان ، سه چهار روزه که خیلی بیتابی میکنی دم دم های غروب شروع به نق نق میکنی دیشبم خیلی بد خوابیدی و صبحم ساعت شش بیدار شدی نذاشتی من و بابایی هم بخوابیم اخه بیدار شدنت همانا و اواز خوندن و سخنرانی کردنتم همانا نمیدونم چی شدی شاید مال دندونت باشه امروزم که کلا ساز ناکوکی گلم همش گریه و نق نق
خبر خبر صدتا خبر گل پسر ناز مامان دندونش نیش زده امروز صبح دیدم دیشب اینقدر بد خوابید و اذیت کرد نگو کوچولوی نازم داشته دندون در میاورده سرما خوردگی و ابریزش بینیشم مال همین بود خیلی خوشحالم قرار شده اش دندونکش رو عید فطر بپزیم ان شاالله ...
اقا رادین ما هم صندلی غذا دار شده هرچند به سختی غذا میخوره ولی وسیله خوب و لازمیه البته تو عکس پایین میزشو در اوردم چون خودم بهش غذا میدم دست و پا گیره ...
یک هفته مونده به ماه رمضون یه سفر رفتیم شمال تا پسر گل مامان دریا رو هم زیارت کنه البته تنها نبودیم و با خاله ها و دختر خاله ها کلی خوش گذروندیم برای رادین مایو هم ورداشته بودم ولی نپوشید اخه یه کمیاز اب و صذای دریا میترسید منم به خاطر گرمای هوا احتیاط میکردم و میترسیدم مریض بشه یا تنش بسوزه فقط به همون عکس با لباس کنار دریا اکتفا کردیم اینم ردپای پسرم روی ماسه ها ...